۵ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

شبی که ماه کامل شد

چند شب پیش با مهرداد رفتیم فیلم شبی که ماه کامل شد رو دیدیم. خب فیلم خیلی خوبی بود اما واقعیتش اینه که دیگه فیلم دیدن تو سینما رو دوست ندارم. گذشته از کیفیت افتضاح صدا وتصویر و صندلی های داغون اکثر سینماها، حرف زدن ها و نظر دادن بعضی مردم با صدای بلند، پچ پچ کردن های کر کننده، صدای چیک چیک تخمه شکستن و خش خش پلاستیک چیپس و پفک، روشن کردن موبایل و انداختن نورش تو صورت بقیه، صدای ونگ زدن بچه های کوچیک و... دیوانه کننده بود و  واقعا اجازه نداد از فیلم لذت ببرم. بیشتر دیالوگ های فیلم رو هم  درست نمی شنیدم.
ترجیح میدم خودم تو تنهایی وسکوت و پای لپ تاپ فیلم ببینم ولذت ببرم.
در مورد فیلم باید بگم نرگس آبیار خیلی خوب میتونه احساسات مخاطبش رو برانگیخته کنه و اون تاثیری که مد نظرش هست رو بذاره. از طرف دیگه این که اغلب ماجراهای واقعی رو برای روایت انتخاب می کنه هم باعث شده باور پذیری داستان و همراه شدن آدمو بیشتر کنه. بازی بازیگرای فیلم هم خیلی خوب بود. الناز شاکر دوست که تو فیلمهای قبلیش همش نقش این دخترای لوس وبی مزه رو بازی می کرد اینجا واقعا صد پله کیفیت کارش بهتر شده بود. بعدش اینکه به خوبیای بلوچ هم اشاره کرده مثلا مهمان نوازی و احترامشون به مهمون. در کل فیلمی هست که ارزش دیدن داره و این که اگه میخواید ببینیدش لطفا بچه های کوچیک رو نبرید چون صحنه های خشونت بار زیاد داره.
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بادرنجبویه

از چشم افتاده

این روزها کشدارترین و غیر قابل تحمل ترین روزهاییه که تا به حال تجربه کردم. نه میتونم دفاع کنم و نه میتونم کلا بی خیالش بشم. گیر کردم بین دو قطب یه تیم. هر کدوم فقط دنبال منافع خودشه.دکتر الف یه دروغ گنده بهم گفته و تمام مدتی که من داشتم با استرس و بدبختی و خون جگر کارهای آزمایشات حیوانی رو انجام میدادم در واقع ماده ی نامربوطی رو که دکتر الف دزدکی وارد محلول میکرده رو داشتم بررسی میکردم بدون این که خودم بدونم. خیلی دپرس شدم بعدش. دوست ندارم طرحمو هم بیام کنارش کار کنم که در این صورت تمام مدت اون چهره ی دروغگویی که پشت نقاب حرفای محترمانه و محبت های آبکیش پنهون کرده رو اعصابمه. قبول دارم که برای رسیدن به اینجایی که هست زحمت زیادی کشیده و از نظر علمی هم شایستگی داره اما دروغ چیزیه که یه نفر رو برای همیشه از چشمم میندازه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بادرنجبویه

دارونما

دارونما یا placebo یک چیزی شبیه به دارو هست اما دارو نیست یعنی اثر دارویی نداره. در واقع اثری که دارونما میگذاره از طریق تلقینی هست که به بیمار میشه. فرض کنید یه اسمارتیز به شما میدن و بهتون میگن این مثلا قرص خوابه و شما بدون این که از ترکیب واقعی اون خبر داشته باشید اون رو مصرف میکنید و به احتمال خیلی زیاد خوابتون میبره! این کار نه فقط در مورد داروها بلکه ممکنه در کارهای درمانی دیگه مثل جراحی هم انجام بشه. کاربرد اصلی دارونما، زمانی هست که میخوان داروی جدیدی رو تست کنن. داوطلبین مورد نظر رو دو گروه میکنن به یک گروه داروی واقعی و به گروه دیگه دارونما( که از نظر ظاهری دقیقا شبیه داروی اصلی هست) میدن. اغلب مواقع حتی خود کادر درمانی مثل پزشک وپرستار هم نمیدونن که کدوم گروه دارونما دریافت کرده. شاید باورتون نشه اما اثر پلاسیبو بسیار قوی هست و اگر دارویی نتونه در مقابل دارونما اثر چشمگیرتری داشته باشه نمیتونه وارد بازار بشه.

حالا این همه توضیح دادم میخواستم ایده‌ای که جدیدن به ذهنم رسیده رو بگم.این ایده برای کشورهای اروپایی و آمریکا که مصرف‌ آنتی بیوتیک تحت کنترل شدید هست و نمیشه بدون نسخه آنتی بیوتیک گرفت زیاد کاربرد نداره. اما تو ایران و کشورهای مشابه که گذشته از این که تجویز نادرست آنتی بیوتیک توسط پزشکان خیلی زیاده ، درصد زیادی از مصرف آنتی بیوتیک به صورت خودسرانه اتفاق می افته و مردم با تشخیص خودشون یا توصیه متخصصان درو همسایه میرن داروخونه و آنتی بیوتیک میگیرن. که اینجا هم متاسفانه داروسازان به دلایل مختلف آنتی بیوتیک رو بدون نسخه به فروش میرسونن. این کار مقاومت آنتی بیوتیکی رو به شدت بالا میبره. حالا ایده‌ی من اینه که بیایم یه سری دارونما برای آنتی بیوتیک‌ها تولید کنیم و هر وقت کسی اومد و بدون نسخه آنتی بیوتیک خواست بهش بدیم. با این کار بیمار مورد نظر که احتمالا یه سرماخوردگی ویروسی ساده داره و به قول خودش تا چرک خشک کن نخوره خوب نمیشه با اثر جادویی دارونما بهبود پیدا می‌کنه و داروساز بیچاره هم برای قانع کردن این آدم‌هاکه مطمئنن که گلوشون عفونت باکتریایی کشنده‌ای داره!!! خودشو تیکه پاره نمی‌کنه!

البته به طور کلی استفاده از دارونما به جز در تحقیقات دارویی، از نظر اخلاقی درست نیست و یه جورایی فریب بیمار دونسته میشه. اما به نظر من در این موردی که گفتم واقعا گره گشاست.چرا؟ چون اولا بیمار خودش داره از مسیر نادرستی وارد میشه و بدون تشخیص درست و به زور میخواد دارو بگیره! ثانیا این که حتی داروی واقعی هم براش دارونما حساب میشه چون اغلب موارد فرد صرفا فکر میکنه که عفونت باکترایی داره و در واقع عفونت ویروسی هست و آنتی بیوتیک عملاهیچ کاری براش نمیکنه . ثالثا این کار به طور قابل توجهی باعث کنترل مقاومت میکروبی شده و به سلامت جامعه از این نظر کمک شایانی میکنه!     

تا اکتشافات و نوآوری‌های بعدی خدا نگهدار!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بادرنجبویه

یه بادمجون طلبتون

امروز با دکتر الف قرار داشتم و طبق معمول دو ساعت منتظرش موندم با اینکه قبلش بهم پیام داده بود که ساعت فلان تو مرکز باش. وقتی هم میاد و میبینه من نشستم اما میره به کارهای دیگه‌ش برسه واقعا حرصم درمیاد. اما از اینکه الان تو وضعیتی هستم که برای دفاع از پایان نامه‌م  مجبورم باهاش راه بیام و با مشت نخوابونم تو صورتش که یه بادمجون گنده زیر چشمش سبز بشه  ببیشتر حرصم در میاد.از این که یه مدلی‌ام که همه راحت منتظرم میذارن و خیالشون راحته که من باهاشون کنار میام . از این مدلی بودن خودم بیزارم و متاسفانه کاریش نمی‌تونم بکنم. یه بار که دکتر ح جیمی، همینجوری ساعت‌ها و حتی روزها وقت منو با بد قولی‌هاش و بی برنامگیش تلف می‌کرد رفتم خییییلی خیلیی با لحن محترمانه و بدون هیچ گونه خشونتی بهش گفتم استاد من فکر میکنم شما به دلیل مشغله‌ی زیاد، کار من براتون اولویت نداره و من ازتون خواهش میکنم یکم بیشتر به کار من اهمیت بدید و اینا. بعد طرف برگشته به دکتر الف گفته فلانی اومده باهام دعوا!!! به خدا این خشمی که من از اینا تو دلم داشتم و دارمو اگه میخواستم بدون رقیق سازی بهشون تزریق کنم نتیجه‌ش در بهترین حالت میشد همون بادمجون و صورت کبود و اینا اینقدر که من سر این پایان نامه‌ی کوفتی اذیت شدم و متاسفانه هنوز ادامه داره. فعلا تنها خواسته‌ام از خدا اینه که زودتر بتونم دفاع کنم و از این قوم ظالمین بدقول و بی برنامه و زیر آبی رونده و دروغگو و دورو خلاص بشم.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بادرنجبویه

یادداشت‌های یک مبتلا به آلزایمر

من اینجا رو راه انداختم که هر روز بنویسم. از کتاب‌هایی که میخونم، فیلم‌هایی که می‌بینم ، سفرهام ، آدم‌های دور وبرم و فکرایی که به ذهنم می‌رسه. چون ذهنم فراموشکاره. شاید هم اولش نبوده بعدن فراموش کار شده. به هر حال. اما اینجا نوشتن رو هم فراموش میکنم. امروز که خواستم بیام و بنویسم هر چی فکر کردم اسم کاربری و رمز عبورم یادم نیومد و با کلی تقلاو عوض کردن رمز عبور تونستم وارد بشم. احتمالا اینجا رو هم فراموش خواهم کرد بلایی که سر وبلاگ‌های نصفه نیمه‌ی قبلی هم اومده بود که الان اسمشون رو هم یادم نمیاد! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بادرنجبویه