من اولین کتابی که از یک نویسنده افغان خوندم بادبادکباز بود که البته اصل کتاب به انگلیسی نوشته شده و من ترجمهی فارسیش رو خوندم و خب نسخهی ترجمه شده اون قدری نمیتونه شما رو با ادبیات خودِ افغانستان آشنا کنه. در مورد آتشگاه، هر چند نویسندهی اصالتا افغان هست اما در ایران به دنیا اومده و بزرگ شده و در نتیجه تا حدودی ادبیاتش به نویسندههای ایرانی نزدیکتره؛ اما در عین حال در کتاب آتشگاه از اصطلاحات و کلمات بومی افغانستان هم زیاد استفاده شده و کلا فضای کتاب برای مخاطب ملموس و نثر داستان بسیار روانه.
رخدادهای این کتاب در افغانستانِ اوایل دههی هشتاد میلادی میگذره. داستانِ حبیب، نوجوانی که در روستایی به نام بلوطک در نزدیکی کابل زندگی میکنه و ماجراهایی که در شروع حملهی شوروری به افغانستان برای او و مردم روستا اتفاق میفته. داستان با بیان دشمنی مردم روستا نسبت به ایوب خان، خانِ ظالم و زورگوی روستا شروع میشه و هر چه جلو میریم این دشمنی جاش رو به یکدلی میده، چرا که به قول نویسنده: « دشمن که بیاید، خان و دهقان برایش یکیست» و موضوعی که بارها در کتاب بهش اشاره میشه اتحاد آدمها در زمانِ مصیبته. در اوایل کتاب، شاید فراز وفرود کمتری رو حس کنیم و داستان کشش زیادی نداشته باشه اما تقریبا در نیمهی دوم، داستان اوج می گیره و هیجان مخاطب رو برمی انگیزه و تا انتها اونو همراه می کنه. داستان،قصهی بزرگ شدن یکبارهی کودکی و به قول نویسنده « مردی در میان مردان» شدنش هست. فضای داستان زیاد غمگین و از موضع ضعف نیست و بیشتر بر روی غرور ملی تاکید داره، برخلاف بادبادکباز که خیلی جاها مردم افغان رو مورد نقد قرار میده(البته این چیزیه که من حس کردم و ممکنه درست نباشه).
در کل کتاب ساده و جذابی هست که حجم زیادی هم نداره( حدود۱۰۰ صفحه) و البته ارزش خوانده شدن داره و اگر نوجوانی دورو برتون دارید گزینهی مناسبی برای معرفی یا هدیه دادنه.
پ.ن: این پست در راستای مسابقه روز جهانی کتاب الکترونیک منتشر شده است.
ستارهی آبی عزیز،
سلام
پست معرفی شما بهدست ما رسید و در بخش مسابقههای کتابخوانی منوی سایت نشر صاد قرار گرفت. اخبار مسابقه رو هم میتونید از همون بخش دنبال کنید.
خوشحالیم که کتاب آتشگاه رو دوست داشتید. :)