اومدم دانشکده و طبق معمول به جز یکی دو نفر دیگه کسی نیومده. لابد با خودشون میگن این دختره خله که هر دفعه پا میشه میاد. امروز کلی کار کردم و اون بخشی از مقاله ریویو که بهم سپرده بودن رو جمع کردم امااااا  قانون مورفی دید خیلی خوشحالم وارد عمل شد به این صورت که  یک لحظه برق قطع و سیستمم خاموش شد بعد که نگاه کردم دیدم هر چی تایپ کرده بودم پریده :( . الانم دیگه حوصله ندارم دوباره همون مراحل رو انجام بدم و حالم حسابی گرفته شد. از فردا دیگه نمیام دانشکده اما میخوام برنامه ریزی کنم که بتونم هم کارهای اینجا رو سر وقت و کامل انجام بدم و هم به کارهای مورد علاقه ام برسم. اگه بشه امروز عصر با مهرداد بریم کوه و صحرا. یه جایی که نشونی از آدمیزاد نباشه. سکوت باشه و صدای طبیعت.