این چیزی که میخوام بنویسم برای خودم اتفاق نیفتاده و دوستم برام تعریف کرده.

این دوستم یه عمو داشت که تو بچگی از بلندی افتاده بود پایین و از نظر ذهنی یکمی مشکل داشت اما به شدت آدم بامزه‌ای بود و کارهای عجیبی می‌کرد.اسمش مثلا عمو حسن بود. باری عموی بزرگترش و زن عموش ( که یجورایی سرپرست عمو حسن بودن) میرن مشهد و اون رو هم با خودشون میبرن. توی حرم عموهه میره زیارت و حسن رو میسپاره به زنش. زن عموهه هم مشغول نماز و زیارت خوندن میشه. حسن هم همون اطراف میگشته واسه خودش. خلاصه زن عموهه که نمازش تموم میشه هر چی نگاه می‌کنه حسن رو نمی‌بینه و داشته حیرون و ویلون دنبالش میگشته که می بینه جمعیت زیادی جمع شدن و یه آدم  رو  روی دستشون بلند کردن و اشک میریزن و لباساشو به عنوان کسی که شفا پیدا کرده پاره میکنن محض تبرک! و این مرد کسی نبود جز عمو حسن!

زن عموهه که دهنش از تعجب وا مونده بود از مردم پرس و جو میکنه که قضیه چیه؟ که یکی بهش میگه این مرده کور بوده اما شفا پیدا کرده و یهو داد زده : خدایا من میبینم من شفا پیدا کردم و اینا. مردم هم میریزن روی سرش! از زن عموهه انکار که آی مردم این سر کارتون گذاشته و اصلا کور نبوده که شفا پیدا کنه و از مردم هم اصرار که تبرک بردارن! خلاصه با لباس‌های پاره و تقریبا برهنه برش میگردونن خونه!

پ.ن: این مطلبی که نوشتم به هیچ وجه به این معنی نیست که بخوام موارد زیادی از معجزه که در حرم امام رضا اتفاق افتاده رو نقد کنم صرفا چون بامزه بود نوشتمش.

در راستای این چالش