دلم میخواد به نقطهای برسم که نخواد به کسی جواب پس بدم. الان تنها آرزوم اینه. بیشتر کارهای زندگیم رو در این راستا انجام دادم که از پس جواب دادن به آدمها بربیام. الان اما واقعا خستهام. خیلی خسته.
دلم میخواد به نقطهای برسم که نخواد به کسی جواب پس بدم. الان تنها آرزوم اینه. بیشتر کارهای زندگیم رو در این راستا انجام دادم که از پس جواب دادن به آدمها بربیام. الان اما واقعا خستهام. خیلی خسته.
گزارش امروز.امروز یه روز خاکستری بود. از صبح خاکستری بودنش شروع شد. اول صبح دکتر ح جیمی برای بار هزارم منو پیچوند و پیام داد که امروز نمیتونه نیم ساعت وقت کوفتیش رو بذاره و چهار تا نمودارو بررسی کنه که من این همه آویزونش نباشم. (البته که دقیقا اینو نگفت مثل همیشه گفت فردا در حالی که دیروزم گفته بود فردا!) بعدش پیام دادم به ز و اونم گفت دیروز به خاطر کار ف نتونسته به نوبت دندون پزشکیش برسه در حالی که من میتونستم برم واون کارو براش انجام بدم اما نرفته بودم و فقط عذاب وجدانش برام موند. بعدش نشستم طیفهای آی آر رو بررسی کردم و پیکها رو دونه به دونه نوشتم. اون قدر به دکتر الف مشکوکم که امروز که طیفها رو چک میکردم همش فکر میکردم بازم یه کوفتی ریخته تو نمونههام!
بعدش وارد زنجیرهی بیهودگی شدم. شاید بهتر بگم چرخه. چون زنجیر بالاخره یه جا تموم میشه اما این چرخهی بیهودگی من ماههاست که ادامه پیدا میکنه وهر بار پررنگ تر از قبل ظاهر میشه. در حالی که اپ اینستاگرام رو حذف کردم از سایتش وارد شدم و یه مشت کلیپ بی معنی دیدم. بعدش یه عالمه نت گردی بی حاصل و بعد پاشدم کشک بادمجون درست کردم برای ظهر( تنها کار مفید امروزم). بعد از ناهار هم یه فیلم بیهوده دیدم که قبلا هم دیده بودمش. و بعد یه عالمه خواب تهوع آور عصر. با مهرداد هم یه دعوای مسخره راه انداختم که حتی روم نمیشه به این که با چه بهانه ای دعوارو شروع کردم حتی فکر کنم. هنوزم باهاش حرف نمیزنم. نه این که باهاش قهر باشم، حقیقتش اینه که اینقدر رفتارای مسخره داشتم امروز که روم نمیشه حرف بزنم باهاش. طفلکی رفته میوه و سبزی خریده، سبزیها رو پاک کرده وشسته، ظرفها رو شسته و برای منم میوه آورده. شرمندهی مرامش شدم. یکی با خودم اون رفتارا رو میکرد تفم تو صورتش نمیانداختم!
یه کوه ذرت بوداده درست کردم و نشستم چند قسمت« هو آی مت یور مادر» دیدم. به این فکر میکنم که بی حاصل تر از اینم میتونستم باشم؟ اگر بخوام صادق باشم، میگم آره. من بیشتر روزهام آدم بی حاصلی هستم. الان مدتهاست که بازده ندارم. فقط میخورم، میخوابم، فیلمهای بیخود میبینم و به خودم امید میدم بعد از دفاع همه چیز درست می شه. حتی انگیزه ندارم برای دفاع تلاش کنم تا ازین وضعیت خلاص بشم. فقط یه معجزه میتونه منو نجات بده. خدا لعنت کنه باعث وبانی(ها)شو.